تابستان و ملیکا
تابستون ملیکاجان مهد قران و کلاس خلاقیت میرفتن این دختر با استعداد ما. این عکساهم خاطراتی از اون دوران. اینجا مهد قرانه که ملیکابانو دارن امتحان میدن قررربونش برم من افرین خوشگله خاله اینم جایزت البته از طرف خانوم معلمت اینم از همکلاسیای این شیطون بلا کلاس خلاقیت ملیکا جان معمولا توی پارک برگزار میشد که ملیکاجان خیلی علاقه زیادی به این کلاساداشتن. ...
نویسنده :
خاله پریسا
0:00
روزهایی از ملیکاجان ومحمدجان
این دوتا خوشگلای ما هروز بزرگتر و دوسداشتنی تراز دیروزشون میشن. میگین نه؟ نیگا کنین ...
نویسنده :
خاله پریسا
23:43
اینم از داداشیم
بزارین خاله جونم بهتون نشون بده که داداشمم دوس داره وبلاگ ابجی گلشو ببینه البته داداشم اینجا داره خود اجی ملیکارو نیگانیگا میکنه ...
نویسنده :
خاله پریسا
1:46
تتتتتتتتتتتتتتتتتوووووووووووووووووووووووجههههههههه
اگه الان کسی تو این وبلاگ قشنگ ما هست نظر یادش نره.یه دنیا مرسی ...
نویسنده :
خاله پریسا
1:33
صبح پارک محلمون بخیر
تقریبا یک هفته پیش میشد که بابابزرگ ملیکاجان صب ساعت 8 از مسافرت برگشتن و ملکا از خوشحالی سحرخیز شد بعدشم هوس پارک رفتن کردن این شیطون بلا. منم که خاله جونیش باشم ملیکارو همراهی کردم و براش شیروکیک خرسی خریدم و ملیکاجونی با دستای کوچولوش پولشو حساب کرد و وارد پارک شدیم........ اینم سرسره اینجا بود که فهمیدیم این دمپاییا پای ملیکارو اذیت میکنه ملیکا خانومی تمام راه برگشتو بخاطر دمپاییاش بغل خاله برگشت قربونت برم من. اینروزا یکم اشتهات خوب شده و این مامانیتو خیلی خوشحالش میکنه.خاله زهرا برات انبه گرفته بود وتو یکیشو نوش جان کردی مامانیت بال میخاست واسه پرواز کردن ...
نویسنده :
خاله پریسا
1:31
ملیکا خانومی به مهمانی میرود
اینجا ملیکای ما همراه مامانی رفته بود خونه خاله معصومه.حسابی به قندعسلمون خوش گذشت اینجام رفته بود خونه دایی مامانمعصومه تا با ابجی زهرا بازی کنن ...
نویسنده :
خاله پریسا
0:59
ملیکا خانوم درانتظار مامانجونی
قراره مانجونی با خالم بیان خونه ما. منم از خوشحالی همراه با مامانی و داداشیم اومدیم اینجا استقبالشون ...
نویسنده :
خاله پریسا
21:48
تولد سه سالگیت مبارک گلم
دیشب برا ملیکاجون تولد گرفتیم جاتون خالی . قبلش از مامانجونی پول گرفت تا با سلیقه خودش بریم براش لباس بخریم بعد از خرید کادو نوبت تزیین خونه بود.راستی تولد خیلی مختصری بود و اینم از انتظار برای اوردن کیک اخ جوووووووووووووووونمی تولد شروع شد ملیکا جان توهیچکدوم از عکساش بی تحرک نبود و عکسای جالبی نشد شکارکنیم اخه قندعسلمون فقط میخاست بره وسط برقصه واسه خودش تولدت مبارک خوشگله حالا نوبت بریدن کیکه با دستای کوچولوی ملیکاجونی اینم از تبریک داداش محمدم ملیکاخانوم از وقتی این کادو رو از دایی بهرامش گرفت تمام دنیاش همین لباس شویی شد ...
نویسنده :
خاله پریسا
21:19