ملیکا جونملیکا جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

ملیکا جون

تولد بازیه ملیکا جان

عزیز دلم ملیکا جان شما عاشق تولدگرفتن هستی و دوس داری زود به زود برات تولد بگیریم.البته نه فقط برای خودت تولد گرفتن برای مامان بابات و محمد رو هم پیشنهاد میدی. اینجا مامانی این کیک رو پراز شمع کرده تا قند عسلمون کمی شاد باشه.الاهی قربونت برم من.راستی عزیزم شما برای اینکه خودتو برای این تولد اماده کنی هرچی گلسرو گردنبند پیدا کردی از هیچ کدوم دریغ نکردی عشقم. واین چندتا عکس هم شما با کیک تولد یکسالگیه محمد گرفتی.برای تولد داداشیت یه شلوار جین براش کادو دادی و کلی هم از مهمونا پذیرایی کردی خانومــــــــــــــی شدی برای خودت قندعسلم                &nb...
15 خرداد 1393

پیکنیک رفتانای ملیکاجان

ملیکا جان عزیزدلم چندتا عکس از پیکنیک های که توی ایام عید رفتی رو برات اینجا به یادگار میگذارم گلم عزیزدلم اینجا هم همراه همبازیات دارین گل میچینین عمرخاله. الهی قربونت برم که انقدر حواست به داداشی هست فدای تو بشم من. راستی عزیز دلم تقریبا روز پنجم عید بود که همراه خانواده مامانجونی و خاله ها و دایی ها رفتیم پارک ارم و شما اکثر بازیهارو سوار شدین ولی چون محمد خیلی شلوغ میکرد فرصت برای عکس گرفتن نشد.اما بالاخره موفق شدیم.   ...
15 خرداد 1393

عذرخواهی از ملیکاجان و یه پست پراز خاطره

عزیزدلم ملیکاجان شما و داداش خوشگلت هرروز دارین  شکر خدا بزرگتر و بزرگتر میشین و شیطنت هاتون زیادتر. گله من ملیکاجان انقدر شیرین زبون و با محبت هستی که وقتی میای خونه مامان جونی راضی به برگشت به خونتون نمیشی. نسبت به محمدجان احسلس مسئولیت میکنی و نمیزاری کسی به داداشت اخم کوچولو بکنه. عزیزدلم اینجا داداشیت از حموم اومده و شما محبتت گل کرده و داری بهش کرم میزنی.قربون این دلت برم من. خاله زهرا در تاریخ هفتم دیماه 1392 از سفر کربلا برمیگشتن و شما بااین دسته گل رفته بودین به استقبال خاله ای. واین دوتا عکستم مربوط میشه به اولین شب یلدایی که محمد در جمع ما بود و خانوادتون شده بود 4 نفره.اما از دست شیطنت های محمد...
15 خرداد 1393

سفر مشهد

عزیزدلم شما همراه خانوادت و خانواده خاله زهرا رفته بودین مشهد.البته منم که خاله پریسا باشم باهاتون اومده بودم. این سفر در ایام قربان تا غذیر 92 بود که باقطار رفتیم.به شما خیلی خوش گذشت چه تو قطار چه تومشهدوهتل و... اما به محمد جان خیلی سخت گذشت کمی هم به مامان و بابات. چون محمدجان سینه خیز میرفتن و دام باید مواظبش میبودیم هواهم خیلی سرد بود. اما سفر خوبی بود اولین پابوسی شما از امام رضابود.......... از اونجایی که به قول مامانیت آداب معاشرت دخترما خوبه و روابط اجتماعی خیلی بالایی دارن اونجا ملیکا جان با بسیاری از کارکنان حرم همصحبت میشدن و اوناهم برای شیرین زبونیای این عسلجان شکلات بهش هدیه میکردن تا جایی که وقتی این خانوم بلا کفششو...
2 دی 1392

مروری بر لحظات گذشته ملیکاخانــــــــــــــــــــــــــــــــوم

اینجا تولد یکسالگیه ملیکاجان هست.                           و ملیکاجان عزیزدلم این لباسی که تن شماست مامان و بابات توی سفرماه عسلشون از مکه برای شما خریده بودن   وهمچنین این لباسو.اینجا شما همراه پدر دارین میرین برا مامان جان گوشی همراه به مناسبت روز مادر براش بخرین.   اینجا هم یه پیکنیک همراه همسایه ها رفته بودین گلم این عکسم به سفارش مامان جانت میزارمش گلم ...
2 دی 1392

ماه محرم 92

خداجون شکرگزاری ازت بابات این همه نعمت خیلی سخته.ملیکاو محمدو اوردم مراسم حضرت علی اصغر تا بیمه علی اصغر و حضرت رقیه کنم.الهی شکرت بخاطر این نعماتت.مامان معصومه واینجاهم  روز عاشورا است ...
10 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ملیکا جون می باشد